سفال سقف صدایم پرازعطش سالی ست
غروراین همه فریادتشنه پوشالی ست
من ازاهالی این شهرخسته دلگیرم
که دست خیس سبدهایشان زگل خالیست
هوای پنجره ای نیست تانفس بکشم
حریم کوچه پرازآفت خزان خالیست
وانتظارطراوت نمیرود زکسی
که باغ خانه ی مردم پرازقالی ست
بیاوحجم قفس راازشانه ام بردار
که هرچه میکشم ازدست این گران بالی ست
نظرات شما عزیزان:
|